معنی نوعی نان قندی

حل جدول

نوعی نان قندی

توتک


نان قندی

لُکِّه

لکه


نوعی نان

کماج

کنجدی

فرهنگ فارسی هوشیار

نان قندی

لکه نان غندی


قندی

غندی چون نان پارسی تازی گشته از: کند کندی کندواسپرک، می خوشبوی

لغت نامه دهخدا

قندی

قندی. [ق َ] (ص نسبی) نسبت است به قند. آنچه از قند ساخته باشند چون بادام قندی و پسته ٔ قندی. (آنندراج) (لباب الانساب):
پسته ٔ قندی اگر جوئی شکرخندش ببین
خواهی ار بادام قندی در شکرخوابش نگر.
محمد سعید اشرف (از آنندراج).

قندی. [ق َ] (اِخ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 30هزارگزی شمال بیرجند، موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

قندی. [ق َ] (اِخ) عبدالملک بن محمدبن عبداﷲبن بشران اموی قرشی واعظ مکنی به ابوالقسم. از محدثان است. وی از احمدبن سلمان نجاد و دعلج بن احمد و جز آنان روایت کند و از او ابوبکر خطیب و ابوبکر احمدبن حسین بیهقی روایت دارند. در شوال سال 339 ق. متولد شد و در ربیعالاخر سال 430 ق. در گذشت. مردی ثقه و ثبت بود. (از لباب الانساب).


نخود قندی

نخود قندی. [ن ُ خ ُ دِ ق َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نام نوعی از میوه. (ناظم الاطباء).

واژه پیشنهادی

نوعی نان

شیرمال

فانتزی

بربری، سنگک، لواش، تافتون

باگت، کماج

معادل ابجد

نوعی نان قندی

401

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری